04 October 2011

1982 - The Birthday Concert


این یک اجرای زنده است به مناسبت تولد سی سالگی جاکو پاستریوس، با همراهی تعدادی زیادی نوازنده بزرگ. یک جز فیوژن بر پایه هورن و ساکسیفون. گیتار باس جاکو فقط نقش پر کردن صدای زمینه را ندارد وهم تک نوازی و بداحه اجرا می کند واین خاصیت جاکو است. جاکو به طور کلی جز های شلوغ می سازد ولی همیشه ملودی های ریز و کوچک هم در لابه لای بداهه های طولانی می نوازد. این آلبوم حتی از بقیه آلبومهایش هم شلوغ تر و پیچیده تر است. ساکسیفون این آلبوم را Michael Brecker می زند که همیشه با Coltrane کار می کرده و بداهه نواز ماهریست.
آهنگ Liberty City که کمی طعمR&B  دارد در اینجا با بیگ بند اجرا شده. آهنگ Rezaهم مخصوص همین آلبوم ساخته شده و حالت آفرو دارد با تک نوازی پرکاشن و فقط Joe Zawinulرا کم دارد.
این آلبوم پر انرژی و شاد جز فیوژن است. من به این فضا می گویم شاد، اگر تو دوست داری می توانی تصور کنی شادی یعنی لودگی و مسخره بازی و "لیدی گاگا". معلوم است که اگر تا حالا جز گوش نکردی یا اگر نهایت جز راTom Waits می دانی، از این آلبوم خوشت نمی آید. معلوم است وقتی با فرض اینکه من چرت می گویم این آلبوم را گوش میکنی لذتی نمی بری. من این پست را برای کسی نمی نویسم اصلا. البته کسی هم به اینجا سر نمی زد، اگر هم بزند عکس آلبوم را می بیند و میرود. اینجا بخشی از فکرم است. می خواهی فکرم را ببین، می خواهی نبین. وبلاگ نوشتن در باره آهنگ ها دلیل این نیست که دارم چیزی را پیشنهاد می کنم، فقط می خواهم مسیر حرکت خودم را نشان بدهم. آهنگ گذاشتن در فیس بوک هم همینطور، خوشبختانه نه خودم نه آهنگهایم طرفداری ندارند و خیالم راحت است که تنها می روم. در سال های دبیرستان و اوایل دانشگاه دوستانی بودند که هدایتم می کردند. ولی 5- 6 سال گذشته را همیشه تنها رفته ام. از زمانی که راک های کلاسیک را تمام کردم و پروگرسیو را پیدا کردم و بعد هم جز. افتخار می کنم که جز فیوژن که گوش می کردم دوستان نزدیکم هم مسخره ام می کردند. افتخار می کنم که با Meatloaf شروع کردم سال 74 و بعد گروه های پاپ آن دوران، بعد هوی متال، سالها هوی متال و در کنار آن پینک فلوید و ناگهان TiamaTو بر اثر پینک فلوید راکهای دیگر، در ادامه بلک متال و گاتیک و... آناتما و ملحقاتش، کلاسیک و الکترونیک و کاملا اتفاقی "Tool" و یک تغییر مسیر بزرگ و در یک بعد از ظهر پاییز Janeو King Crimson”....
به اندازه کافی سابقه دارم در سبکهای مختلف که بتوانم خوب و بد را تشخیص بدهم، شاید یک گروه خاص را نشناسم و نشنیده باشم ولی چون سبک ها را بلدم می توانم نظر بدهم. نظر بدهم! نه مقایسه کنم. "این بهتر از آن است!" ، "اگه فک می کنی این خوبه پس اگه فلان بشنوی چی میگی!" اینها یعنی هیچی  از موسیقی و هنر نمی دانی. یعنی نمی دانی موسیقی سلیقه ای است، درست است که یک اصولی هم وجود دارد، اما مقایسه کردن دو تا آهنگ باهم آن هم وقتی حتی سبک یکسانی ندارند اشتباه محض است. پیشنهاد آهنگ بهتر به جای یک آهنگ دیگر از این هم اشتباه تر.
من در حال حاضر دقیقاً می دانم از موسیقی چه می خواهم. هم می دانم چه می خواهم هم می دانم چه جور موسیقی می خواهم. من در یک روز شاید فقط 2 ساعت موسیقی گوش کنم ( کمتر یا بیشتر) و در این 2 ساعت حتما سبک های مختلفی گوش میکنم. همچنان Judas Preist گوش می کنم، Burzum گوش می کنم، خجالت نمی کشم که بگویم Kim Wild گوش می کنم، از هرچی که می توانم لذت ببرم ، می برم. از طرفی هم انقدر شجاع هستم که بگویم Tom Waits دوست ندارم، از Tiger Lillies متنفرم، بدون اینکه نگران باشم که پیروانم را از دست می دهم، گوش کردم و می دانم که دوست ندارم، نه اینکه چون فلانی می پسندد من دوست داشته باشم.
 من امروز در موسیقی هنر خالص را می خواهم. بدون حرف و بهانه و تبلیغ و اعتراض و عشق و احساس پررنگ. من می خواهم که موسیقی فقط موسیقی باشد. نه سبک داشته باشد نه کشور و نه لهجه غلیظ. نه اینکه اگر موسیقی به جز این بود بد است، ولی موسیقی ایده آل من الان این است، شاید فردا به این ایده آلم بخندم. همانطور که وقتی راک گوش می کردم به دوران هوی متال گوش دادنم می خندیدم. شاید امروز کسی را که فرا تر از این ایده آل فکر میکند مسخره کنم، چون نمی فهمم، همان طور که زمانی که راک گوش می کردم جز بازها را مسخره می کردم، چون نمی فهمیدم.
 من امروز موسیقی با شعر را خیلی کمتر از موسیقی خالی دوست دارم، به نظرم آهنگی که بخواهد با شعرش تاثیر بگذارد همیشه یک پله پایین تر است. وقتی شعری نباشد یا حرفی برای زدن وجود ندارد و شنونده هر چه خودش می خواهد برداشت می کند، و یا معنی و هدفی وجود دارد و فقط با همان موسیقی منتقل می شود. می دانم که فهمیدن چنین آهنگی سخت است ولی وقتی لذت بردن از آن را بلد باشی، دیگر کمتر چیزی می تواند آنقدر لذت بخش باشد. من به دنبال این نوع موسیقی می گردم. همه چیز را گوش می کنم تا این نوع آهنگ ها را پیدا کنم و پیدا می کنم. در این مسیر هم آهنگهای خیلی خوبی پیدا می کنم. که شاید ایده آل نباشند ولی خیلی خوبند، مثل کیمیاگران.
تا حالا هرچی از این آهنگها پیدا کردم گرایش هایی به جز داشته اند، حالا یا جز فیوژن یا جز خالص و البته گاهی هم کلاسیک هستند. تقریبا مطمئن هستم که به جُز این هم نخواهد بود، چون در جَز نوازنده ها باید در نهایت مهارت و قدرت باشند، باید بداحه نوازی بدانند، باید بدون کلام با هم حرف بزنند. موسیقی جز پیچیده است و گوش دادنش فکر و زمان می برد، لایه لایه است و در بین لایه هایش مفهوم را منتقل می کند، هارمونی را به آسانی در دسترس قرار نمی دهد، مثل ریاضی است، حل کردن مسائلش سخت است ولی شیرین. از طرف دیگر جز، آن هم فیوژن، آنقدر بدون محدودیت است که هر چه که بخواهد می تواند داشته باشد. به این دلایل است که من بیشتر وقتم را فیوژن گوش می کنم.
 فیوژن پنجاه سال است که هست، در تمام این سالها حتی یک ماه هم ثابت و یک نواخت نبوده، همیشه متناسب با زمان و شرایط تغییر کرده، حتی امروز فیوژن هایی داریم که دقیقا مطابق زندگی امروز هستند با همان عناصر پنجاه سال پیش (Revolution Void) .
این که امروز جز فیوژن را می پسندم بی ارتباط با سالهایی که هوی متال یا کلاسیک راک گوش می کردم نیست، همه سبک های مهم را گوش کردم، هر کدام را چند سال و چون هیچوقت در آنها گیر نکردم، پیشرفت کردم و بعد از پروگرسیو، جز فیوژن را پیدا کردم.
و اینکه امروز اینجا آلبومی معرفی می کنم صرفا به خاطر آشنایی دادن است، انگار یک وظیفه است. تبلیغ است برای آلبومی که از آن لذت بردم. نه بدنبال طرفدار می گردم نه تعداد "لایک" هایم برایم مهم است نه تعداد بینندهای وبلاگم. کسی نیست که تایید یا تشویقم کند. خودم برای خودم موسیقی گوش می دهم و درباره آنها نظر می دهم. اگر روزی 50 نفر وبلاگم را می دیدند، یا زیر آهنگی که در فیس بوک می گذاشتم20 نفر لایک می زدند که نشانه این بود که موسیقی پاپ گوش می کنم. اینکه یک آهنگ را یک گله از آرتیستهای دروغگوی متظاهر بپسندند واقعاً نشانه خوب بودن آن آهنگ است؟ آیا اینکه در بین عده ای که فقط برای "جلب توجه" آهنگ های متفاوت گوش می کنند "خاص" بودن با ارزش است؟